آدمها چه موجوداتي دلگيري هستند وقتي سوزنشان را نخ ميکني تا برايت دروغ ببافند ...چقدر ميچسبد سيگارت را در گوشه اي بکشي و هيچ کس با خنده هاي تو / به عقده هايش پي نبرد از آدم ها دلگيرمکه خوب هاي خودشان را از بد ِ تو / مو شکافي ميکنند و بد هايشان را در جيب هاي لباس هايي که ديگر از پوشيدنش خجالت ميکشند / پنهان ميکنند از اينکه ژست يک کشيش را ميگيرند وقتي هواي اعتراف داري و درد هايت را که ميشنوندخيالشان راحت ميشود هنوز ميتوانند کمي خودشان را از تو / کشيش تر ببينند از آدم ها دلگيرم وقتي تمام دنيايشان اثبات کردن است همين که گيرت بياورند تمام آنچه را که نمي توانند به خورد ِ خودشان دهند به تو اثبات مي کنندبه کسي غير از خود / برتري هايشان را آويزان کنند تا از دور به کلکسيون افتخاراتشان نگاه کنند و هر بار که ايمانشان را از دست دهند / آنقدر امين حسابت ميکنندکه تو را گواه ميگيرند ايمانشان که پروار شد با طعنه ميگويند :اين اعتماد به نفس را که از سر راه نياورده ام از آدم ها عجيب دلگيرماز اينکه صفت هايشان را در ذهنشان آماده کرده اند و منتظر مانده اند تا تکان بخوري و ببينند به کدام صفت مينشيني و تو را هي توصيف کنند ... هي توصيف کنند ... هي توصيف کنند خنده ات بگيرد که چقدر شبيهشان نيستي دردشان بيايد ... و انتقامش را از تو بگيرند ... تا ديگر به آنها اين حس را ندهي که کسي وجود دارد که شبيهشان نيست از آدم ها دلگيرم که گرم ميبوسند و دعوت ميکنند سرد دست ميدهند و به چمدانت نگاه ميکنند دلت .... دلت که از تمام دنيا گرفته باشد / تنها به درد بازگشت به زادگاهت ميخوري دلم گرفته است ... همين را هم ميخوانند و باز خودشانرا آن مسافر آخر قصه حساب ميکنند.
سلام اينم چندتا مطلب قشنگ هرچند با يزديا و مخصوصا زارچيا سازگار نيستم ولي دلم برات سوخت
خوش باشي خدانگهدار .
ديگه مزاحتمون نميشوم سال خوبي داشته باشين.اگه بمونم ميترسم دعوامون بشه و باهم کنار نيايم.